عاشقانه
صبحدم می گفت بلبل با گل سرخی سخن کز وجود تواست زیبا صحن بستان وچمن سرخی روی تو باشد زینت هر سبزه ای خال زرین تو رونق بخش صحرا و دمن روی چون ماهت برد دل از هزار و عندلیب شاخه پر تاب تو چون زلف یاران پر شکن گر کنی رخ آشکارا ماه و خورشید منیر از خجالت پر کشیندی سر به جیب پیرهن نو عروس این چمن باشی تو ای نو رسته گل کز عروسان برتری ای نو شکفته یاسمین صبحگه باشد عروسان خواب و توبشکفته ای ای عروس من مصون مانی ز آفات زمن ناله جانسوزی از حلق گل آمد ناگهان سر به زیر افکنده با بلبل چنین گفتی سخن ایکه چه چه می زنی از شادی دیدار من هان مشو غافل ز روز سختی و رنج ومحن چون شود دی خشک گردد سبزه این باغ وراغ جای گیرد بر درختان جمگلی زاغ و زغن گر خزان آید شوم من پر پر و تو در بدر نیست گیتی را وفا ای بلبل شیرین سخن بلبل بستان عشق روی زیبای توام روشن از مهر و صفای تو است جانا قلب من نگسلم از مهر تو پیوند ای یار عزیز گر کفن گردد مرا بر تن به جای پیرهن لیک"ایران"گلشن عشاق کی بیند خزان کی شود پر پر گل عشق از بلیّات زمن (بر گرفته از مجموعه اشعار بانو ایران مطبوعی)
نظرات شما عزیزان: